جدول جو
جدول جو

معنی گردن آور - جستجوی لغت در جدول جو

گردن آور
گردن کلفت، تنومند، زورمند
تصویری از گردن آور
تصویر گردن آور
فرهنگ فارسی عمید
گردن آور(گَ دَ وَ)
پهلوان. دلیر. شجاع: این کرمانی مردی بود ضخم و گردن آور... (ترجمه طبری بلعمی). بگتغدی را فرمود هزار غلام گردن آورتر زره پوش را نزد من فرست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 587). غلامان گردن آورتر از مرگ خوارزم شاه شمه یافته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 385)
لغت نامه دهخدا
گردن آور
تنومندء زورمند: فرمود که هزار غلام گردن آورتر زره پوش را نزد من فرست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گریه آور
تصویر گریه آور
آنچه باعث اشک ریختن شود، اشک آور، گریه آورنده
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا)
گریه آورنده. متأثرکننده. ناراحت کننده
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ بُ)
آلتی است که نجاران بدان چوبها سوراخ کنند
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نَ یِ حَ سَ)
گردنه ای است که مابین همدان و قزوین واقع است
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نَ یِ)
گردنه ای است در راه لار به بستک میان خور و سه نخود، واقع در 393500گزی شیراز
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نِ شُ تُ)
عنق جمل. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، کنایه از همیان پرزر باشد. (برهان) :
به گردن شتر اندر شراب زر بخشی
به پای پیل گه خشم خصم فرسایی.
مجیر بیلقانی.
و رجوع به گردن اشتر شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 63هزارگزی باختر مهاباد و 9هزارگزی باختر راه شوسۀ خانه به نقده. هوای آن سرد ودارای 156 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه لاوین تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گریه آور
تصویر گریه آور
آنچه تولید گریه کند اشک آور، متاثر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد آوری
تصویر گرد آوری
جمع کردنی، جمع و جوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرند آور
تصویر پرند آور
تیغ شمشیر پرند، تیغ و شمشیر جوهردار برندآور: (بینداخت تیغ برند آورش همی خواست از تن بریدن سرش) (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن آوری
تصویر گردن آوری
تنومندی، زورمندی
فرهنگ لغت هوشیار
آخر گرد آخر مدور: یک خر نخوانمت که یکی کاروان خری گرد آخرت پر از علف کفر و زند قه. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن بر
تصویر گردن بر
آلتی است که نجاران بوسیله آن چوبها را سوراخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
کندرو بطی السیر بطی الحرکه: ... زیرا که فرودین سبکروتر بود و بگرانروتر همی رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گند آور
تصویر گند آور
آنکه تولید گند کند عفونت آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردآور
تصویر گردآور
جمع کننده فراهم آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردآور
تصویر گردآور
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره